هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن

تطبیق قواعد فلسفی و عرفانی با آیات و روایات

هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن

تطبیق قواعد فلسفی و عرفانی با آیات و روایات

از آنجایی که برخی شبهات باعث شده بود تا در ذهن بعضی اینطور تداعی شود که مطالب فلسفه و عرفان با نصوص دینی تعارضی دارد بر آن شدم تا به تطبیق امهات آن با آیات و روایات اهل بیت (ع) بپردازم.حدود 10 سال است که به مطالعه کتب نورانی فلسفی و عرفانی که همان شرح انفسی کلام الله مجید و روایات اعتقادی امامان (ع)است مشغولم و این توفیق را داشتم که در نوجوانی قرآن را حفظ کنم والان میتوانم به صراحت بگویم که حرفهای فلاسفه و عرفا تالی تلو نصوص قرآنی و روایی است.

بایگانی
آخرین نظرات
نویسندگان

وحدت وجود چه میگوید؟

پنجشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۵۲ ق.ظ

بسم الله الرحمن الرحیم

در این پست اجمالا به شرح ابتدایی وحدت وجود که یک نظر قرآنی و روایی است و عرفا وفلاسفه اسلامی از ان بهره گرفته اند میپردازیم.

همانظور که از نام ((وحدت وجود))بر می آید این مفهوم به ما میگوید که ما در عالم بیش از یک وجود نداریم.طبیعتا اولین پرسشی که به ذهن انسان میرسد این است که پس آسمان و زمین و من و شمایی که در این دنیا زندگی میکنیم چه میشود؟آیا همه خداییم و یا خداوند تمام ماست؟

با ذکر مقدمه ای جواب میدهیم و آن اینکه:

معانی ای را که ما در ذهن خود داریم وبا الفاظ از آن به یکدیگر خبر میدهیم و حرف میزنیم تماما از واقعیات دنیای خارج انتزاع کرده ایم.یکی از آن واژگان کلمه((وجود))است.ما این واژه را به یک معنی و مفهوم بر خود و تمامی موجودات حتی خداوند به کار می بریم.اولین برداشت از این مقدمه اینکه:حتما با هم در اصل خارجی و حقیقت این کلمه یک حد مشترک داریم زیرا به همان معنایی که میگوییم من وجود دارم میگوییم آسمان وجود دارد به همان معنا هم میگوییم خدا وجود دارد و این یک اصل بدیهی است که هر فرد منصفی ناگزیر از پذیرش ان میباشد.پس یک وجود است که هم اول است و هم آخر و هم ظاهر و باطن و تمامی مخلوقات در آن سهیم می باشند و هر ماهیت و مفهومی که بخواهد در عالم خارج تحقق پیدا کند لاجرم به طفیلی آن مجال بروز و ظهور می یابد.به طفیلی همان چیزی که در فارسی به آن((هستی))میگوییم. یعنی باید از((هستی))بهره ای ببرد.خب این هم مقدمه دوم بود.

 

 

مطلب دیگر آنکه آن ((وجود))یا ((هستی))به ذات خود موجود است و در تحقق خود محتاج هیچ وجود دیگری نیست چون معنا ندارد که بگوییم:وجود به طفیلی خودش و یا وجود دیگری موجود است یا بگوییم وجود وجود دارد.پس ان وجود در ذات خود از همه چیز غنی و بی نیاز است و بلکه همه به آن محتاجند و او از همه بی نیاز.هر کس به اندازه بهره که از ان دارد آن را درک میکند و او همه را دربر دارد و از همه فراتر هم هست و هیچ کس به کنه و حقیقت آن راه ندارد و فقط به اندازه خودش آن را میفهمد.این هم مقدمه سوم.                                                                                    حالا برمیگردیم به حرف عرفا.آنها میگویند:آن وجودی که  هست و همه به ان محتاجند و در آن غرقند و در ید قدرت او میباشند همان خداوند جل و علاست.مثالی هم که برای حرف آنها میتوان آورد از خود انسان می آوریم.یعنی شما در صفحه نفس خود و در اندیشه خود یک عالم خلق کنید میبینید که آن عالم از شما جدا نیست و بلکه در شما غرق است و جدای از شما وجودی ندارد و در ید قدرت شماست و در عین حال شما در آن خلاصه نمی شوید چون ذات وجودتان فراتر از آن هم هست و اگر تمام آن را از بین ببرید و معدوم سازید به شما هیچ زیانی نمیرسد و نفس شما در جای خویش ثابت است.منطق عرفا این است که: به همین معنا قرآن میگوید ان الله لغنی عن العالمین.تمام عالم هم که از بین برود به خداوند هیچ ضرر و زیانی نمیرسد چون ذات او و اصل هستی حق تعالی فراتر از عالم است.

در پست بعد سعی میکنم در حد توانم از آیات و روایات برای مطالب پیش گفته شاهد بیاورم.ان شاءالله.

والله یقول الحق و هو یهدی السبیل

  • محمد موحد

وحدت وجود

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی