روال قرآن کریم این است که در انتهای آیات اسمای حسنایی را که مربوط به مطالب آیه است می آورد تا با این روش کلام خود را مستدل کند .
بعضی جاها قرآن این اسما را به صورت نکره می آورد که نکره بودن و تنوین آن حاکی از عظمت صاحب صفت و موصوف میباشد مانند :ان الله غفور رحیم
اما در خیلی موارد آن را با ((ال))می آورد.قاعده ای در زبان عربی هست که میگوید اصل بر این است که مبتدا معرفه و خبر نکره بیاید ولی هرگاه خبر مفرد به صورت معرفه با ((ال))بیاید حصر در مبتدا را میرساند یعنی فقط آن مبتدا و نه هیچ کس دیگر آن ویژگی را دارد .پس وقتی قرآن میگوید الله الصمد یعنی فقط خدا صمد است.وقتی میگوید:هو السمیع البصیر یعنی فقط او شنوا و فقط او بیناست.همین طور جملات دیگر مثل و هو العلی العظیم .و هو العزیز الحکیم.ناگفته پیداست که ما در عالم کسانی را غیر از خدا میابیم که عظمت دارند و همچنین عزت دارند .خود قرآن میفرماید و لله العزه و لرسوله و للمومنین یعنی علاوه بر خدا پیامبر و مومنان هم عزت دارند همین طور کسانی را میابیم که سمیع و بصیرند و....پس چرا قرآن با ((ال))که بر سر سمیع و بصیر آورده میگوید فقط خداوند این ویژگی را دارد.جواب ساده است و اینها با هم قابل جمعند.درست است که و لله الاسماءالحسنی(اسمای حسنی فقط برای خداست)اما خلق او هم میتوانند تجلی سمیع و بصیر بودن او و همچنین نمودی از عزت او همچنین آیه ای برای عظمت او باشند.این یعنی یک وجود است که اصالتا و حقیقتا همه کمالات را دارد و هر چه کمال در عالم ومخلوقات مشاهده میکنیم به تعبیر قرآن آیه و نشانه او هستند و این یعنی توحید صمدی قرآنی که عرفا از آن عنوان با وحدت وجود یاد میکنند.از دید قرآن تمام صفات نیکو و همه کاملات منحصرا از آن خود خداست و دیگران به گونه تجلی و مظهر بودن و تشأن از آن بهره میبرند.هر چه هست از آن اوست .هستی حقیقی اوست و ماسوای او فقط((نمود)) است و سهمی از ((بود)) ندارد.